شب است
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شھر بی غم ، خفته غمگین ، کلبه ای مھجور
فغانھای سگی ولگرد می آید به گوش از دور
به کرداری که گویی می شود نزدیک
درون کومه ای کز سقف پیرش می تراود گاه و بیگه
قطره ھایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دود بر چھره ی او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش آیندی
نشسته شوھرش بیدار ، می گوید به خود در ساکت پر درد
گذشت امروز ، فردا
را چه باید کرد ؟
کنار دخمه ی غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه می گویند و می خندند
دل و سرشان به می ، یا گرمی انگیزی دگر گرم است...
شب است
شبی بیرحم و روح آسوده ، اما با سحر نزدیک
نمی گرید دگر در دخمه ، سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب می گرید
نشسته شوھرش بیدار
خیالش خسته ، چشمش تار . . .
اخوان ثالث
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلام به ایرانیان سرفراز. امیدوارم در این وب تونسته باشین اطلاعات تاریخی تون روافزایش بدین.
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
کدام یک از شاعران زیر را بیشتر دوست می دارید؟
کدام قسمت وب را می پسندید؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی
سلام به ایرانیان سرفراز. امیدوارم در این وب تونسته باشین اطلاعات تاریخی تون روافزایش بدین.